بر من در نودوچهار چه گذشت؟
نودوچهار سال عجیبی بود. نمیدانم بابت سختیها و شکستها و اندوهش از آن به بدی یاد کنم یا بابت خوشیها، پیروزیها و خوشیهایش بگویم خوب بود. حال ِادبیام خوب نیست چون هم کتاب خیلی کم خواندهام و هم به نسبت ِسالهای پیشتر خیلی کمتر نوشتهام و چند شکست هم در پی ِاین اوضاع داشتهام اما ماندهام از این پوست کرگدنی که باز با تمام جراحتهاو زخمهای سرباز و به شدت خونریز سینه سپر کرده که باد بهار بر آن التیام بخشد، نمیتوانم به راحتی بگویم همان شیوای به شدت مثبتنگرِ سرخوش هستم که دیدش به زندگی همان است که بود، بیشک ناپایداریهای بسیار، دودلیها و تردیدهای فراوان برای تحقق آنچه پیش ِروست از کودک ِدرون یک بزرگسال ِکجخلق ِگاه کژاندیش میسازد که بین ِدو دنیای خوبی و بدی، مکر و راستی، غم و شادی در نوسان است، آدم عجیب است سال به سال عجیبتر هم میشود. خودم هم میبینم که قرار نیست مثل نودو سه اعتراف کنم اصلا از اعترافات خبری نیست قرار بود باشد مثل ِاعترافات ِنودوسه، اما وقتش نیست بعضی کنشها واکنش ِبه وقت میخواهد و زندگی همیشه یک روال ِثابت ندارد. با تمام این حرفها زندگی با تمام تلخیها و شیرینیهایش تا به حال گذشته و هر روز که از خواب برمیخیزم برای دوباره دیدن ِزندگی شکرگزارم.
با آرزوی سرشار بودن سال نو از شادمانی ِبیشمار، تندرستی، روزهای خوش، فراوانی ِدارایی و سرافرازی...