ناشرمولف
خوانندههای خیلی خیلی قدیمی این وبلاگ از جنون نوشتن و عشقم به داستان و رمان با خبر بودند. اگر یک روز نمینوشتم میمُردم بیخود نیست که این روزها ساعات مرده خیلی زیادی دارم. اولها در مورد ناشر شدن شوخی میکردم حالا وقتی از من راجع به فرآیند تولید کتاب میپرسند اول تعجب میکنم و یکی از آن تهتههای مغزم میگوید: هی... با توئه... خودتو جدی بگیر الان ناشر شدی باید جواب بدی... خندهام هم میگیرد چون گذر سالها به من نشان داده در بحرانیترین موقعیتها بحران را به شوخی بگیرم و بخندم حالا گاهی طرف با من خندیده گاهی هم کم مانده بوده کتک بخورم. بگذریم چون حالا ناشر شدم مدام مشغول معرفی کتابهای نویسندگانی هستم که با نشر چهره مهر کار میکنند به انضمام کتابهای دیگری که میخوانم. این وسط کتابهای خودم حسابی مظلوم واقع شدهاند برای همین بد نیست لینک پیج نشر و لینک کتابها را بگذارم.
شاید لینک تو لینک شد کسی دید![]()
اولین کتاب از خودم است که با نشر چهره مهر منتشر کردم پس از من جر میزنم و شووآ که سومین کتابم است
دومین کتابم با نشر چهره مهر و چهارمین کتابم است
سومین کتاب نشر چهره مهر و پنجمین کتاب
دفتر عاشق دفتری انگیزشی است برای رنگآمیزی نوجوان و زمان به وقت مهتاب هم کودکانه است هم بزرگسالانه و آذر به جان هم که عاشقانهایست وفادار به قلمم و آنچه بر کلمات من گذشت
زود به زودتر میآیم و بیشتر در مورد کتابهای منتشر شده خواهم نوشت
از وقتی اینستاگرام آمد وبلاگم را فراموش کردم و از وقتی فیلها تر شدند و اوج گرفتند یاد این وبلاگ بینوا افتادم.